خبرنگار رسانه مسئولیت اجتماعی به گفتگویی صمیمانه با مصطفی صالحی از اعضای هیئت مدیره مؤسسه خیریه صاحب الامر( عج) پرداخت.
جوانی ۱۷ ساله که درد مردم ، درد او بود
به گزارش رسانه مسئولیت اجتماعی، مصطفی صالحی از اعضای هیئت مدیره مؤسسه خیریه صاحب الامر( عج) در ابتدا با بیان خاطره ای از شکل گیری اولین اقدام خیرانه خود گفت:
در حال حاضر ۷۷ سال سن دارم و خاطره ای را بازگو می کنم که مربوط به سال ۱۳۴۰ است.
این خاطره بر میگردد به سن ۱۷ سالگی من که در خیابان ری زندگی میکردیم و در مغازه ای شاگردی می کردم و بابت آن ماهانه ۷۵۰ تومان به عنوان دستمزد دریافت میکردم، هنگاهی که در آن مغازه مشغول به کار بودم دوستی داشتم که خانواده تشکیل داده بود.
چند روزی بود که حس میکردم مانند گذشته نیست و موضوعی او را ناراحت می کند، به همین دلیل رفتم و حالش را جویا شدم.
در انتها با اصرار بسیار مشکل خود را گفت: خانه ای در خانی آباد به مبلغ ۳۶ هزار تومان خریداری کردم که ۱۰ هزار تومان از مبلغ آن کم و هفته آینده وقت قرارداد است .
آن شب زمانی که به خانه بازگشتم زیر آسمان خدا با چشمانی گریان شروع به گفتگو با خدای خود کردم: حداوندا دوست من مشکلی دارد، چاره کار چه هست؟ تو راهکاری پیش روی من بگذار.
زمانیکه در مسیر محل کار خود بودم به این فکر کردم که حقوق من در یک سال مبلغ ۹ هزار تومان می شود و با همین زمینه فکری رفتم تا با صاحبکارم صحبت کنم.
وارد اتاق صاحبکارم شدم و گفتم: حاج آقا من ماهی ۷۵۰ تومان از شما دستمزد دریافت می کنم، میخواهم از شما خواهش کنم حقوق یک سال من را پیش پرداخت کنید.
حاج آقا تعجب کرد و گفت: فک میکنم عقلت را از ست دادی! این پول را برای چه می خواهی؟
گفتم نمیتوانم دلیل آن را بگویم و از اتاق خارج شدم.
بعد از ساعاتی حاج اقا پیش من آمد و گفت: مدتی است که فکر من مشغول حرف تو مانده، بیا تا درباره علت آن صحبت کنیم.
به اتاق حاج آقا رفتم و گفتم: حاج آقا بین من و شما و خدا معامله ای کنیم و از او قول گرفتم که به روی دوستم نیاورد چون او را میشناخت نمیخواستم که آبرویش برود و ماجرا را برای حاجی تعریف کردم.
سپس درخواست کردم حاج آقا حقوق یک سال من را پرداخت کند و او هم این مبلغ را قسطی به من باز می گرداند.
بعد از صحبت های من به دفتردار گفت که یک چک به مبلغ ۹ هزار تومان برای من بنویسد و من چکی به مبلغ ۹ هزار تومان که برای بانک بازرگانی ناصر خسرو بود را دریافت کردم.
بعد از آن با اجازه حاج اقا برای یک ساعت رفتم به جایی که دوستم در آن کار میکرد و بعد از احوال پرسی چک را به او دادم و گفتم: تو گفتی ۱۰هزار توامن کم داری این هم چکی به مبلغ ۹ هزار تومان ، آن را بگیر.
دوستم تعجب کرد و گفت: نمی تونم بگیرم این مبلغ را از کجا آوردی؟
با کلی اصرار آن چک را از من گرفت و خدا را شاکرم که دوستم خانه خود را خرید و دو ماه بعد در همان خانه من را شام دعوت کرد و آن مبلغ را بعد از ۴ ماه حدودا به من برگرداند.
بعد از گذشت مدتی حاج آقا من را صدا زد و گفت: مصطفی حقوق تو تا پایان سال پرداخت شده درسته؟
گفتم: بله
حاجی مبلغی پول به من داد تا آن ها را بشمارم ، مبلغ ۳ هزار تومان بود.
گفت: حقوق تو از ۷۵۰ تومان شده ماهی ۹۰۰ تومان و این تفاوت همان مبلغ است و دیگر اجازه صحبت کردن به من نداد.
من پسر ۱۷ ساله ای بودم که از خدای خود کمک خواسته بودم، مگر می شود کسی از خدا کمکی بخواهد و خدا در مسیر راه به او کمک نکند، این خدا بود که آن روز به حاج آقا گفته بود که مبلغ حقوق را به من بدهد و ….
از همان زمان به لطف خداوند، قبل از اینکه خودم ازدواج کنم بسیاری از زن و شوهر ها را با هم آشتی دادم و حتی باعث ازدواج بسیاری از جوان ها شدم.
قصه تهیه ۳۰ دست لحاف و تشک
گذشت تا سال ۱۳۷۰، فردی که صاحب کارخانه قاب مهتابی سازی بود به مغازه ما آمد گفت: اطراف من افراد نیازمند زیاد است قصد دارم مقداری لحاف و تشک بدوزم و میان نیازمندان تقسیم کنم.
با افراد زیادی صحبت کردم و هر کس قسمتی را بر عهده گرفته مثل تامین پنبه ، خیاط و … تنها پارچه آن مانده است.
به او گفتم: چه مقدار لحاف و تشک قرار است توزیع شود؟
گفت: حدود ۳۰ دست لحاف و تشک.
گفتم: یک دوست پارچه فروش دارم و با آن تماس گرفتم و پرسیدم ۳۰ تا لحاف وتشک چه مقدار پارچه میخواهد؟ و او مقدار را گفت و من نیز سفارش دادم تا آن ها را به ادرس مورد نظر ارسال کنند.
مؤسسه خیریه صاحب الامر( عج) از کجا آمد؟
صاحب کارخانه قاب مهتابی سازی بعد از تعطیلات نوروز پیش من آمد و بعد از احوال پرسی گفت: توزیع این لحاف و تشک ها حال من را خیلی خوب کرد.
گفتم :چی؟
گفت: عده ای از آن خانواده های نیازمند دختر دم بخت داشتند و این لحاف و تشک ها را برای جهیزیه آن ها دادند.
یک لحظه در ذهنم آمد که تا آن موقع پارچه فروشی فاکتور پارچه ها برای من نفرستاده و با پارچه فروش تماس گرفتم و جویای فاکتور پارچه ها شدم که قرار بود برای من بفرستند تا من مبلغ آن ها را بپردازم.
گفت: کدام پارچه ها؟ کدام سفارش؟ چیزی یادم نمی آید!
بعد از کلی اصرار من، آخر گفت: تو این کار خیر را انجام داده ای تا برای عده ای نیازمند لحاف و تشک تهیه شود آن وقت توقع داری من مبلغ این پارچه ها را از تو دریافت کنم؟
حتی قبول نکرد که نصف مبلغ را با من شریک شود.
پس نتیجه چه شد؟ من حتی هزار توامن هم خرج نکردم و تنها ۲ تلفن زدم و هر کس قسمتی را عهده دار شد.
پارچه فروش گفت : من یک فکری دارم، حاضری برای تهیه جهیزیه افراد نیازمند، تشکیلاتی راه بیاندازیم؟ اگر موافقی بیا با هم صحبت کنیم.
هفته آینده به منزلش رفتم، ۱۹ نفر در آن جلسه حاضر بودند ، ۵ نفر همکار بودیم و مابقی از خویشاوندان او بودند، صورتجلسه ای تنظیم و امضا شد که نتیجه شد تشکیل مؤسسه خیریه صاحب الامر( عج)
و نتیجه کار این شد که تا سال جاری، ۱۴ هزار و ۱۳۹ جهیزیه که شامل ( یخچال، اجاق گاز ، ماشین لباسشویی دو قلو ، ۲ فرش شش متری ، جارو برقی، یک سرویس چینی، یک سرویس تفلون ، یک سرویس قاشق و چنگال) به نیت آقا امام رضا(ع) هشت قلم را برای خانواده های بی بضاعت تهیه شده است.
روزی که شروع کردیم هزینه این ۸ قلم ۲۵۰ هزار تومان می شد و دیروز که این اقلام تهیه شد حدود ۲۰ میلیون تومان هزینه شد.
این ۲۰ میلیون تومان نیز قیمت تمام شده برای موسسه خیریه است در صورتیکه شخصی که بخواهد این اقلام را تهیه کند قطعا هزینه ای بالا را باید بپردازد.
نمی توانید حتی یک نفر را پیدا کنید که در ستاد جهیزیه پرونده تشکیل داده باشد و به آن جهیزیه داده نشده باشد.
تشکیل پرونده در ستاد جهیزیه چگونه است؟
تشکیل پرونده در ستاد جهیزیه به ۲ صورت است:
۱- فردی نامه می دهد و خانواده ای را به ما معرفی می کند.
۲- خود فرد به ستاد می آید و تشکیل پرونده می دهد و بعد از تحقیق ، جهیزیه را دریافت می کند.
در دوران شیوع کرونا، کسی کمتر به مراسم عروسی رفته است اما در سال ۱۴۰۰، تعداد ۳۱۹ جهیزیه توسط این موسسه خیریه تهیه و توزیع شده است.
اما یک حرف دلی، من با ۳۱۸ جهیزیه در سال ۱۴۰۰ کاری ندارم اما اگر تنها یکی از آنها خدارو بابت این جهیزیه شکر کرده باشد برای من کافی است.
خوش به حال شما که گریه خوشحالی مردم را در می آورید
حدود ۸ سال پیش در مقابل موسسه ۲ خانم در حالی که اشک از چشمانشان می آید ایستاده اند.
جویای حالشون شدم که چرا اینگونه هستند؟
یکی از آن خانم ها گفت: من مادر عروس هستم و ایشون هم خاله عروس ، ما دو خواهر در عمر خود جارو برقی و لباسشویی نداشتیم و الان که داریم این وسایل را برای عروسی می بریم اشک شوق میریزیم که حداقل دخترم این وسایل را دارد.
خوش به حال شما که گریه خوشحالی مردم را در می آورید.
قصه صدا و سیما و روز نیکو کاری
سال ۱۳۹۵ از صدا و سیما با من تماس گرفتند و بنده را به مناسبت روز نیکوکاری دعوت کردند و من قبول نکردم تا رئیس شبکه یک سیما با من تماس گرفت که خواهشا در این برنامه حضور داشته باشید.
این برنامه ۷ صبح روی آنتن می رفت، بعد از خواندن نماز صبح از خدا خواستم که اگر این برنامه باعث انجام کار خیر دیگری نمی شود من به هر دلیلی به این برنامه نرسم .
من در این برنامه حضور پیدا کردم و بعد از معرفی خودم شروع به سوالات شد: آقای صالحی چطور می شود نیکوکار شد؟
ناگهان حرفی بر زبان من آمد که هیچ وقت حتی به آن فکر هم نکرده بودم: خدا که اسنان را می آفریند علاوه بر همه نعمت هایی که به ما میدهد مانند؛ گوش ، چشم، زبان و… عقیده من بر آن است که یک رگ نیکوکاری هم در بدن ما می گذارد که بعضی ها از آن استفاده میکنند.
بعد از اتمام برنامه مدیر برنامه آمد و گفت: تو یکی از بهترین برنامه ها را برای ما ساختی و هنوز که چیزی از آن نگذشته پیام های بسیاری به دست ما رسیده است.
سخن آخر
خواهش میکنم، هر کسی که می تواند گوشه ای از این کار باشد؛ در حال حاضر که مردم ما درد و مشکلات فراوانی دارند به فکر آن ها باشید و چاره ای برای مشکلات آن ها در نظر بگیرید.
این موسسه با کمال اشتیاق از مشارکت خیرین محترم استقبال می کند.