رسانه مسئولیت اجتماعی:اختلالات روانی رایج در دوران جنگ تأثیرات عمیقی بر سلامت روان افراد دارند و میتوانند زندگی فردی و اجتماعی را به شدت مختل کنند.
از جمله شایعترین این اختلالات میتوان به افسردگی، اضطراب و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) اشاره کرد.
اختلالات روانی رایج در زمان جنگ تأثیرات عمیقی بر سلامت روان افراد دارند و میتوانند زندگی فردی و اجتماعی را به شدت مختل کنند.
شایعترین این اختلالات افسردگی، اضطراب و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) است.
افسردگی در این شرایط معمولاً با احساس بیارزشی، ناامیدی و گناهکاری همراه است و در موارد شدید ممکن است به اختلالات تغذیهای مانند پرخوری یا بیاشتهایی منجر شود.
زهرا نیازاده نویسنده کتاب مسیر تاب آوری در ادامه آورده است اضطراب نیز به دلیل فشارهای روانی مکرر، ناامنی و ترسهای بیوقفه افزایش مییابد و میتواند باعث بیخوابی، تپش قلب و کاهش تمرکز شود.
اختلال PTSD یکی از جدیترین اختلالات روانی در جنگ است که فرد به طور مکرر و ناخواسته خاطرات تلخ جنگ را بازسازی میکند و دچار اضطراب شدید میشود.
علاوه بر این اختلالات، جنگ میتواند باعث بروز پدیدهای به نام «بیحسی روانی» شود که نوعی فاصله عاطفی است که به افراد کمک میکند تا با حجم بالای ضربههای روانی مقابله کنند. این حالت اگرچه در کوتاهمدت محافظتکننده است، اما در بلندمدت پیامدهای روانشناختی و اخلاقی عمیقی دارد و میتواند منجر به کاهش حساسیت نسبت به وقایع تلخ و خشونت شود. همچنین فشارهای روانی ناشی از جنگ، سیستم عصبی انسان را تحت فشار شدید قرار داده و باعث بروز مشکلات رفتاری و کاهش تابآوری روانی-اجتماعی میشود.
بیحسی روانی در جنگ یک مکانیسم دفاعی ناخودآگاه ذهن است که به افراد کمک میکند تا در مواجهه با حجم عظیم درد، وحشت و تصاویر دلخراش ناشی از خشونت و ویرانیهای جنگ، از نظر عاطفی فاصله بگیرند. این حالت نوعی فاصله عاطفی است که هم قربانیان و هم عاملان خشونت را درگیر میکند و به آنها امکان میدهد تا با ضربههای روانی شدید مقابله کنند. ذهن مانند سپری نامرئی عمل میکند که موقتاً آرامشبخش است و از فروپاشی روانی جلوگیری میکند، اما در بلندمدت پیامدهای روانشناختی و اخلاقی عمیقی به دنبال دارد.
این بیحسی باعث میشود افراد نسبت به خشونت و ویرانیها بیتفاوت شوند و ظرفیت پردازش رنجهای شدید را از دست بدهند. نمونههای تاریخی از جنگ جهانی دوم تا درگیریهای معاصر مانند سوریه و اوکراین نشان میدهد که این پدیده چگونه به یک بیتفاوتی جمعی و خاموشی روانی منجر میشود. بیحسی روانی نه تنها به قربانیان، بلکه به عاملان خشونت نیز اجازه میدهد تا احساسات و وجدان خود را سرکوب کنند تا بتوانند به اعمال خشونتآمیز ادامه دهند. این پدیده به عنوان یک سلاح پنهان ذهن در برابر ویرانیهای جنگ شناخته میشود که در کوتاهمدت محافظتکننده است اما نیازمند راهکارهایی مانند هیپنوتراپی برای بازیابی تعادل روانی است.
اختلالات روانی ناشی از جنگ نه تنها افراد درگیر مستقیم را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه خانوادهها و جامعه را نیز درگیر میکند. افرادی که عزیزان خود را از دست دادهاند یا مجروح شدهاند، فشار روانی بیشتری را تجربه میکنند و ممکن است دچار احساس گناه، سوگ و درماندگی شوند. در این شرایط، کاهش تابآوری روانی-اجتماعی میتواند منجر به فروپاشی روابط اجتماعی و افزایش آسیبهای روانی در سطح جامعه شود. بنابراین، حفظ و ارتقای تابآوری روانی-اجتماعی از اهمیت ویژهای برخوردار است و نیازمند حمایتهای تخصصی و اجتماعی است.
مسئولیت اجتماعی روانشناسان در زمان جنگ بسیار گسترده و حیاتی است.
روانشناسان باید با ارائه خدمات مشاورهای و درمانی تخصصی به افراد آسیبدیده، به کاهش اختلالات روانی کمک کنند. استفاده از روشهایی مانند درمان شناختی-رفتاری (CBT) و گروهدرمانی میتواند در بهبود وضعیت بیماران موثر باشد.
همچنین روانشناسان نقش مهمی در آموزش مهارتهای مقابلهای، مدیریت استرس و تقویت تابآوری روانی-اجتماعی دارند.
آنها باید با ایجاد شبکههای حمایتی، ارتقای همبستگی اجتماعی و آموزش به خانوادهها و جامعه، از فروپاشی روانی و اجتماعی جلوگیری کنند.
به علاوه، روانشناسان باید به پذیرش و مدیریت هیجانات طبیعی افراد در شرایط جنگ کمک کنند و از سرکوب احساسات که میتواند فشار روانی را افزایش دهد، جلوگیری نمایند.
توجه به سلامت روان در زمان جنگ نه تنها به بهبود کیفیت زندگی افراد کمک میکند، بلکه به حفظ پایداری خانواده و جامعه نیز یاری میرساند.
ایجاد فضای امن، حفظ ارتباطات اجتماعی، رعایت برنامههای منظم روزانه و استفاده از تکنیکهای تنفسی و ذهنآگاهی از راهکارهای موثر در کاهش اضطراب و استرس است. روانشناسان و متخصصان سلامت روان باید در کنار خدمات درمانی، آموزشهای لازم را به افراد و خانوادهها ارائه دهند تا تابآوری فردی و اجتماعی افزایش یابد و جامعه بتواند بهتر با پیامدهای جنگ مقابله کند./میگنا