رسانه مسئولیت اجتماعی: احمد یزدانی- رئییس هلال احمر شهرستان جم: قرار بود موفق بشویم اما نمیدانستیم چطور و چگونه؟ ابزار لازم را برای موفقیت نمیشناختیم و نه جادهاش را بلد بودیم.
ما بودیم و رویا، ما بودیم و بیم و امید و سکوهایی که منتظر ما بود. نیاز به شروع کردن داشتیم نیاز به تلاش داشتیم تا به سکوی افتخار برسیم اما چه کسی باور میکرد که دختران مدرسه یک روستای کوچک در استان بوشهر بتوانند بزرگی کنند ؟
ولی میدانستیم دادرس یعنی دانش آموز آماده در روزهای سخت قرار بود برای روزهای سخت آماده شوند. مهارتهای امدادی را یاد بگیرند و مسابقه بدهند مسابقه که نه، بلکه ماراتن بزرگ شهرستانی استانی و کشوری هر لحظه نفسها در سینه حبس بود و نمیشد حدس زد که چه میشود اما و اگرهای زیادی بود و ما دلواپس و نگران دختران مدرسه روستایی باریکان. و باز هم بیم و امید و ترس مهمان هر روز ما بود گرمای سخت و طاقت فرسای تابستان امان ما و تیم را بریده بود نیاز به یک فرشته داشتیم برای اوج گرفتن برای پریدن و برای بالا رفتن. نامش را چندباری شنیده بودم می گفتند جوان است اما خیلی پیگیر است.
دبیر کمیته مسئولیت های اجتماعی و توسعه ی پایدار پالایشگاه گاز فجرجم بود.
راستش فکر نمی کردم از هیزم پالایشگاه آبی برای ما گرم شود اما دل را به دریا زدم و با او تماس گرفتم و در اولین فرصت به پالایشگاه که در ۱۰ کیلومتری مان بود رفتم چند دقیقه ای که با هم صحبت کردیم متوجه شدم چقدر اشتراک نظر داریم.
با روی باز و گوش شنوا سخنانم را شنید. از عمق وجود به توانمندسازی مردم جامعه ی پیرامونی اعتقاد داشت و از فعالیت های صرفا خیریه ای که به اسم مسئولیت اجتماعی انجام می شود گریزان بود.
معتقد بود توسعه را نباید صرفا در بعد کالبدی نگریست و باید از توسعه را ذهن ها اغاز کرد.
مسئله و مسیر را که با او مطرح کردم گفت آقای یزدانی برای موفقیت به این بزرگی باید ابتدا این دانش اموزان خود را در ذهن هایشان موفق ببینند. بلاخره مدرسه روستایی بود و دور افتاده و امکانات چندانی هم نداشت پس باید اول خانه ی ذهن اینها را از نو بسازیم.
پیشنهاد داد از ظرفیت آموزش شرکت که اساتید روانشناس متبحری را از تهران می آورد استفاده کنیم واحد آموزش شرکت هم با روی باز پذیرفت و دوره ها و کارگاه های تقویت اعتماد به نفس و انگیزش درونی آغاز شد.
کارگاه ها را نه تنها برای دانش آموزان بلکه برای والدین هم برگزار کردند.
باور کردنی نبود اساتید دانشگاه های معروف کشور غروب ها بعد از زمان کاری در نمازخانه مدارس جمع می شدند برای والدین که اکثرا از قشر کارگر بودند از راه و روش های صحیح ارتباط با فرزندان می گفتند.
رفته رفته دانش آموزان را در تمرین مشتاقتر میدیدیم بعد از برگزاری این دورهها مخصوصا دورههای روانشناسی اعتماد به نفس خودباوری اثرش را گذاشت راه بسیار سخت و پر پیچ و خمی بود.
قرار بود در مرحله استانی با ۱۰ شهرستان استان بوشهر رقابت کنیم آیا توان رقابت داشتیم کسی باورش نمیکرد مدرسه ای از دل یک روستا بتواند بزرگی کند و افتخار بیافریند.
جام درجم آرام گرفت
سکوی استان و لحظه اعلام نتایج منتظر فوران بود. چشمها پر از اشک و نگران و نگران و نگران
مجری با تعجب تیمهای برتر را میخواند سکو آماده انفجار بود لحظه موعود رسید مجری بلند گفت تیم صعود کننده به مرحله کشوری تیمی نیست جز تیم دبیرستان بنت الهدای روستای باریکان صدای گریه و اشک شوق از جمع تا بوشهر پیچید در آخر با لحنی آرام گفت جام به جام رسید گل و شیرینی آماده کردیم و باید میرفتیم به استقبال دخترانمون و حضور مسئولین فجرجم جمع و هلال احمر آموزش و پرورش در بدو ورود به جمع دختران گلباران شدند دختران جام را به جم آوردند و جام، در ویترین پرافتخار هلال احمر آرام گرفت.
فردای صبح آن روز نیز رسانهها تیتر زدند جام در جم آرام گرفت اما این پایان کار نبود نیاز به دوره های تخصصی داشتیم.
باید مشخصا برخی از مهارت ها آموزش داده می شد دوباره با همت کمیته مسئولیتهای اجتماعی پالایشگاه فجر جم دست به کار شدیم چند جلسه مشترک برای حضور مقتدرانه در مرحله کشوری داشتیم باور داشتیم که میتوانیم.
چند دوره خوب آموزشی تخصصی برگزار به همت واحد مسئولیت اجتماعی و اداره آموزش فجر جم برگزار شد. ما باور داشتیم که دیگر مدرسه روستایی نیستند میتوانند بزرگی کنند و در رقابت کشوری بین ۳۱ استان بروند و تلاش کنند قهرمانی کار راحتی نبود بزرگترین آوردگاه کشوری مسابقات امدادی بود اما نکته جالب این قضیه این بود که تنها تیم روستایی در بین ۳۱ تیم شرکت کننده در مرحله کشوری بودیم اما ما قویتر از بهانه ها بودیم برنامه ریزی کردیم تلاش کردیم برای اعزام مشکل وسیله نقلیه داشتیم مجددا با دوستانمون در فجرجم رایزنی کردیم و باز با روی گشاده همکاری نمودند .
دختران به اردوگاه کشوری رسیدند. خسته و کوفته. اما امید در چمدان دخترانمان بود انگار همه انتظار چیدن میوه دادرس داشتند راه دشوار بود و هیچ چیزی مشخص نبود مسابقه شروع شد دختران در ۹ آیتم به مسابقه پرداختند.
چندین تیم از مدارس تیزهوشان کلانشهرهای کشور نیز در این مسابقه بودند دختران متوجه شده بودند و کمی روحیه شان از دست داده بودند اما ما سرپرستان به آنها انرژی مثبت میدادیم تشویق میکردیم رسیدیم به روز پایانی و اختتامیه دست ها لرزان دلها پر از استرس ولی امیدوار به برداشت محصول یک سال تلاش همدلی یگ کار تیمی که میان هلال احمر، پالایشگاه فجرجم و اداره آموزش و پرورش شهرستان جم شکل گرفته بود.
مجری پشت میز اختتامیه نشست دل توی دل هیچکس نبود جامها میدرخشیدند و مجری پشت سر هم میگفت این جام طلایی به چه استان و شهرستانی میرسد بیش از ۱۰ استان نام خودشان را صدا زدند جز ما. چون انها باور داشتند صد در صد قهرمانند ولی ما همچنان در بیم و امید و دل نگرانی و استرس بودیم و غافل از آنکه قرار است تیمی قهرمان شود که کسی شاید حسابش هم نمیکرد.
مدالها را خواندند و استانها رفتند و دریافت کردند و ما باز هم نگران. ساعت پایانی اعلام نتایج مدالها، اوج مدال آوری ما بود و بوشهر و جم را صدا زدند ما امیدوار شدیم.
لحظه اعلام سه تیم برتر رسید سالن روی هوا بود مجموع امتیازات ملاک اصلی بود نه تعداد مدال همه استانها چشم به گوش مجری بودند و ما چشمانی پر از اشک. هیچ چیز را نمیدانستیم. تیم سوم و دوم را خواندند نام ما نبود زانوها خم شد و دیگر توان ایستادن را دیگر نداشتیم نا امید شده بودیم ناگهان لحظه اعلام تیم قهرمان رسید و آهنگ بندری در سالن طنین انداز شد چرا آهنگ بندری مگر آهنگ بندری برای چه استانی هست.
تمام دوربینهای سالن اختتامیه المپیاد کشوری به سمت دوربینهای ما آمد به سمت بچههای ما آمد و مجری با صدای بلند گفت اعلام میکنم قهرمان دوازدهمین دوره المپیاد آماده متعلق است به شیر دختران شیر دختران سه بار این جمله را تکرار کرد شیر دختران استان بوشهر اشک و گریه تا دقایقی در سالنترین انداز شد.
جمع روی هوا رفت و خانوادهها که صدای گریه و اشک شوقشان پشت تلفنها شنیده میشد کمیته مسئولیتهای اجتماعی فجر نقش اثرگذار و مهم در این قهرمانیها داشت و سال بعد دوباره همین قصه برای ما تکرار شد و با حمایت کمیته مسئولیتهای اجتماعی فجر هم دوباره دبیرستانی دیگر در روستای صیدی به همین شکل و به همین منوال قهرمان کشور شد و این مسیر قهرمانی که فجر جم جم برایمان هموار ساخت به عنون نقطه عطفی در ذهن همه ماندگار شد و شیر دختران هلال احمری جم که در اتاریخ شهرستان ماندگار شدند.
گاهی میشود با قلمی با قدمی جوانهایی را به سرمنزل و نتیجه و موفقیت رساند که در آینده محصول و نتیجهاش را میتوان دید شنید و باور کرد خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار